زبانحال حضرت سکینه با سیدالشهدا علیهالسلام در غروب روز عاشورا
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم تو را به بـوی آشـنـای مـادرت شـناخـتم تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم قیام در قـعـود را، رکـوع در سجـود را من از نـماز لحـظههای آخـرت شناخـتم غروب بود و تازه من طلـوع آفـتاب را به روی نـیـزه، از سـر منـوّرت شناختم شکست عهد کوفه این گـناه بیشمار را به زخـمهای بیشمار پیـکـرت شناخـتـم تو را به حس بیبدیل خواهر و برادری به چـشمهای بیقـرار خواهرت شناخـتم اگرچه روی نیـزهای ولی نگـاه کن مرا نگاه کن؛ منم سکینه دخترت... شناخـتم؟ |